نقد و بررسی فیلم چین خوردگی در زمان : یک فانتزی پر اشکال اما دیدنی !
به گزارش میم ست و در تازه ترین اخبار فیلم و سینمای هالیوود ، ما در این مطلب قصد داریم به نقد و بررسی فیلم چین خوردگی در زمان (A Wrinkle in Time) به کارگردانی اوا دوورنی (Ava DuVernay) بپردازیم. دوورنی این فیلم فانتزی را از روی فیلم نامه ای به قلم جنیفر لی (Jennifer Lee) و جف استاکول (Jeff Stockwell) ساخته است و همچنین رامین جوادی (Ramin Djawadi) آهنگسازی این فیلم را بر عهده داشته است. این فیلم به فروشی بالغ بر 130 میلیون دلار با بودجه ای 100 الی 130 میلیون دلاری دست یافت. در ادامه با ما همراه باشید.
نقد و بررسی فیلم چین خوردگی در زمان
بعضی فیلمها، با آن که لزوما تبدیل به آثار موفقی نمیشوند و با این که اشکالات انکارناپذیری را در بخشهای گوناگونشان یدک میکشند، همیشه چیزهایی را هم آنقدر پررنگشده و قابل احترام کنار گذاشتهاند که نمیتوان به سادگی تماما زیر سوالشان برد و ارزشی را که حداقل برای عدهای از بینندگان سینما دارند، فراموش کرد. چین خوردگی در زمان ، که داستانی فانتزی/علمیتخیلی را برای ارائه کردن به مخاطب خویش انتخاب کرده است، شاید نسخهی دیگری از همان قصهی دختربچههای شجاع و پدرانی که غرق در کارشان آنها را فراموش میکنند باشد، ولی چه در تصویرپردازی و چه در معناگراییِ حتی سادهی فیلمنامهاش اینقدر اوریجینال و خوب ظاهر میشود که بتوان آن را با همهی اشکالاتش، اندکی هم که شده دوست داشت و فلسفهی ساخته شدنش را درک کرد. نه! «چین خوردگی در زمان»، هرگز یکی از آن فیلمهایی نیست که فقط برای فروختن ساخته میشوند. شاید بتوانید به آن تهمت خستهکننده بودن مطلق را بزنید، شاید بتوانید به خاطر شخصیتپردازی ضعیفی که دارد از آن متنفر باشید و شاید بتوانید اغراقهای فانتزیاش را بیش از حد کودکانه خطاب کنید، ولی نمیتوانید بگویید فقط و فقط برای سودآوری خلق شده است. چرا که دیالوگها، تصاویر و مفاهیم حاضر در داستانسراییاش، مشخصا به عنوان عناصری که برای فکر و ذهن مخاطب و این که تماشاگر کودک یا نوجوان بعد از تماشای اثر چگونه دنیا را خواهد دید اهمیت قائل میشوند، جلوه کردهاند. همینها، باعث میشوند هنگام رویارویی با ثانیههای «چین خوردگی در زمان»، با یک مشت سکانسهای فانتزی خشکوخالی که صرفا از ترکیب سیجیآیها به وجود آمدهاند، طرف نباشیم و وقتی صحبت از لایواکشنهای پرخرج دیزنی به میان میآید، این واقعا دستاورد لایق احترامی است.فیلم چین خوردگی در زمان در بخشهایی بسیار، انقدر خوب ظاهر میشود که بتوان آن را با همهی اشکالاتش، اندکی هم که شده دوست داشت و فلسفهی ساخته شدنش را درک کرد
اما بگذارید با نقاط ضعف فیلم شروع کنم تا صحبت دربارهی ویژگیهای مثبت ساختهی ایوا دوورنی، باعث ایجاد تصویری بیش از اندازه مثبت از اثر مورد بحث هم نشود. «چین خوردگی در زمان»، فیلمی است که در شخصیتپردازی کاراکترهایش و در جلوهای جدیتر، خلق رابطه مناسب مابین آنها، اشکالاتی بسیار بسیار بزرگ را یدک میکشد. شخصیتهای قصه، نه پیشینهی خاصی دارند، نه میتوان برایشان عمقی در نظر گرفت و نه حتی کوچکترین قوس شخصیتی قابل لمس و لایق توجهی را تجربه میکنند. همهچیز دربارهی این افراد شبیه به ادا درآوردنهایی میماند که مثلا قرار است به عنوان پردازش کاراکترها معرفی شوند ولی در جلوهی نهایی، مواردی جز تیپهایی آشنا و کلیشهای، رفتارهایی قابل حدس و پیشبینیشده و تغییراتی لحظهای و بدون عمق، به دست ما مخاطبان نمیرسند. در ادامهی این ماجرا اما شیمی ضعیف و غیر قابل درک حاضر در بین این اشخاص را داریم که به واقع زورکی و ضعیف ظاهر میشود و به جز در برخی لحظات احساسی و مهم داستان، هرگز حکم عنصری جذبکننده برای بیننده را ندارد. البته از آنجایی که مخاطب هدفِ اثر، قطعا و یقینا در اصل بچههای کم سن و سال هستند و غالبا بزرگسالان فقط در صورت میل پیدا کردن به تماشای داستانی خانوادگی در کنار آنها به سراغش خواهند رفت، ممکن است این مشکلات کمتر از این توصیفات به چشم برخی از بینندگان بیایند ولی این باعث نمیشود که حرفهایمان زیر سوال برود یا نقاط ضعف بیانشده را حتی برای چند ثانیه، بتوان زیر سوال برد یا انکار کرد. در عین حال، فیلمنامهی اثر تنها پرشده از نقاط ضعف هم نیست و مثلا در دیالوگنویسی، قدرتمند ظاهر میشود. وسط دقایق چین خوردگی در زمان، بدون شک یکی از آن عناصری که تقریبا از نفس نمیافتند و عملکردشان همیشه جذاب، اثرگذار و مهم باقی میماند، دیالوگها هستند. دیالوگهایی که هم بدون اعصابخوردکن شدن هویت ماجراها را به درستی شرح میدهند، هم در انتقال پیامهای آرامشبخش فیلم، محوریترین عنصر سینمایی به کار گرفتهشده توسط فیلمساز محسوب میشوند و هم همانگونه که از چنین داستانی انتظار میرود، کاراکترها بیشتر از هر چیز برای موفق شدن و فائق آمدن بر مشکلات مقابلشان، محتاج به استفادهی صحیح از آنها هستند. افزون بر این مورد، با آن که «چین خوردگی در زمان» بعضی وقتها داستانگویی غیرقابل انتظار و بیمنطق را هم تجربه میکند و صرفا وقتی که کم آورده، با رو کردن یک قابلیت جدید برای کاراکترها به حل مشکلاتشان میپردازد، ولی انصافا در قسمتهای اصلی داستان اینگونه اثر را نمیبینیم و به خوبی، موارد موجود در دستان شخصیتها برای حرکت رو به جلو درون این روایت، معرفی میشوند. جالبتر آن که برخلاف خیلی از فیلمهای حاضر در این زیرژانر یا برخی زیرژانرهای مشابه دیگر، این معرفی کردنها هرگز باعث لو رفتن داستان و اسپویل شدن همهچیز هم نمیشوند و از آنجایی که در کل، ایدهی فیلمنامه همانقدر که در بخشهای زیادی کلیشهای است در بخشهای زیادی نیز حس تازگی دارد، این موضوع کاری میکند که موقع دیدن چین خوردگی در زمان، حقیقتا حس مواجهه با یک فیلم کپیشدهی صرفِ دیگر به وجود مخاطب وارد نشود.اجراها و نقشآفرینیهای حاضر در فیلم چین خوردگی در زمان، عملا تعریفکنندهی لغت ضد و نقیض در سینما به حساب میآیند!
ولی فیلمنامه، تنها بخشی از محصول سینمایی جدید والت دیزنی نیست که به شکلی ضد و نقیض، ویژگیهایی مثبت و منفی را یدک میکشد. چون اجراها و نقشآفرینیهای حاضر در اثر، عملا تعریفکنندهی لغت ضد و نقیض در سینما به حساب میآیند! یک طرف ماجرا، ریس ویترپسون و کریس پاین را داریم که در عین حاضر شدنهای نهچندان بلندمدتشان در برابر دوربین، عالی به نظر میرسند و نمیتوان خردهای بر نمایشی گرفت که نشانمان میدهند. آنطرف اما وقتی صحبت به اپرا وینفری، دریک مککیب و دو نوجوان اصلی فیلم میرسد، به ترتیب با بازیگری روبهرو هستیم که مطلقا خنثی است و هیچ کار خاصی انجام نمیدهد، پسربچهای که فراتر از انتظارات ابتداییمان میدرخشد و موجودات تحملناپذیری که اگر از من میپرسید، بهتر است بازیگری را به عنوان شغلهای آیندهشان انتخاب نکنند. احتمالا موقع انتخاب بازیگران فیلم و به خصوص همین اجراکنندگان نقشهای مگ و کالوین، سازندگان با خودشان حساب کردهاند که به خاطر مبتنی بودن قصه بر حرفهایی جهانشمول برای تمام کودکان و نوجوانان دنیا، بهتر است چهرههایی عادیتر که قهرمانانی خاص را تداعی نمیکنند را برای نقشآفرینی در فیلم برگزینند. هدفی که خواه یا ناخواه، باید پذیرفت در بعضی بخشها نسبتا محقق هم شده است اما در اکثر زمانها، از شخصیت اصلی قصه موجودی ناملموس میسازد که بیننده تنها میخواهد فاصلهاش با او را حفظ کند. فارغ از تک به تک این حرفها، در انتهای کار نوبت به صحبت دربارهی یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم یعنی سکانسها، رنگپردازیها و در کل تمام تصاویر چین خوردگی در زمان میرسد. صحبت دربارهی جلوههای ویژهای که سرتاسر بدون نقص چشمان مخاطب را به خودشان خیره میکنند، سکانسهایی شدیدا متفاوت و دوستداشتنی که حتی در صورت بیاهمیتی تمام و کمال داستان برایتان میتوانند از سر رفتن حوصلهتان جلوگیری کنند و حتی دقایق رنگآمیزیشده و ویژهای که بهتر از هر دیالوگ دیگر، داستان را پیش میبرند و برخلاف فضاسازیهای کلی و ضعیف انجامشده توسط فیلمساز، به خوبی در پیشبرد ذهنیت مخاطب نسبت به جهان فانتزی این محصول سینمایی دیزنی، نقش دارند. البته که وقتی دارم دربارهی سکانسپردازیهای عالی حرف میزنم، منظورم مسائل پیچیده و هنریتری همچون میزانسنها نیست. چون واقعا چین خوردگی در زمان فقط چند دقیقه از وقتتان را در راه اثبات کردن آن که قرار نیست چنین چیزهایی را به شکلی کمالگرایانه یا حتی نزدیک به عالی ارائه کند، هدر میدهد. اصلا انگار خود محصول هم میداند که در حد و اندازهی این حرفها نیست، ولی سعی میکند این ضعفها را با چیزهایی ظاهری و خلق تجربههای بصری مناسب برای بینندهاش پشت سر بگذارد که البته در راه رسیدن به این مهم، موفق نیز میشود. این یعنی وقتی خواستید زمانتان را صرف دیدن «چین خوردگی در زمان» کنید، میتوانید از دیدن تصاویر خوشرنگ و لعاب و متفاوت و پرانرژی مطمئن باشید، ولی برخلاف فیلمنامه که در بعضی بخشها مثل معناسراییها و دیالوگنویسیها بار هنری ارزشمندی نیز برای تقدیم کردن به مخاطب کنار گذاشته است، اینجا صرفا جذابیتها به زیباییهای خلقشده توسط چندین و چند کامپیوتر، خلاصه میشوند. برای کودکان کم سنوسال و افرادی که دوست دارند در کنار فرزندان یا نزدیکان کودکشان به تماشای فیلمها بنشینند، چین خوردگی در زمان مطمئنا محصولی است که نباید آن را فراموش کرد. برای مابقی افراد اما اگر هیچ مشکلی با فانتزیهای افسارگسیخته و پرشده از جادو و مخلوطشده با عناصر ظاهرا علمیتخیلی ندارند، دلشان دیدن داستانی که به اندازهی نقصهایش ویژگیهایی مثبت همچون دیالوگهایی لایق دنبال کردن و پیامهایی لایق شنیدن دارند را میخواهد و ضعفهای دیوانهوار در قسمتهای مختلفی از فیلمنامه مانند شخصیتپردازی آنقدرها هم آزارشان نمیدهد، دیدن «چین خوردگی در زمان»، بدون هیچ و شبههای وقت تلف کردن نیست. اما هرگز آنطور هم نیست که فکر کنید حتی این افراد، با پشت گوش انداختن تماشای اثر مورد بحث، کوچکترین چیزی را از دست میدهند. منبع : زومجیمطالب مشابه
جودی کومر یکی از گزینههای بازی در فیلم Furiosa است
حضور بتمن در پوستر جدید دو قسمت پایانی سریال گاتهام
اولین تصاویر رسمی از سریال «دیدن» با بازی جیسون موموآ منتشر شد!
گزارش باکس آفیس 4 شهریور: پولدار های آسیایی صدر جدول را ول نمی کنند
تمدید سریال شنل و خنجر برای فصل دوم / ماجراجویی های دو ابر قهرمان جوان ادامه دارد!
رونمایی از پوستر جدید فیلم هالووین (Halloween)
تبلیغ 1
تبلیغ 2
تبلیغ 3
تبلیغ 4
دیدگاه ها
دیدگاهی پیدا نشد! اولین نفری باشید که در این نوشته نظر می دهید.