نقد فیلم سیکاریو: روز سرباز (Sicario: Day of the Soldado): بدترین نوع دنباله
به گزارش میم ست و در تازه ترین اخبار فیلم و سینمای هالیوود ، امروز سراغ نقد و بررسی فیلم سیکاریو: روز سرباز (Sicario: Day of the Soldado) می رویم. سکان کارگردانی این فیلم را استفانو سولیما در دست داشته و آن را از روی فیلم نامه ای به قلم تیلور شریدان (Taylor Sheridan) ساخته است. این فیلم از تاریخ 29 ژوئن 2018 (8 تیر 1397) اکران خود را شروع کرد و با بودجه ای 35 میلیون دلاری توانسته به فروشی 70 میلیون دلاری دست یابد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم سیکاریو: روز سرباز با ما همراه باشید.
فیلم سیکاریو: روز سرباز (Sicario: Day of the Soldado) مثل تیمِ فوتبالی می ماند که تمام شکوه و عظمت و درخشندگی گذشته اش را از دست داده است. تیمی که زمانی در هر پُستش یک بازیکنِ تمام عیار داشت که وقتی حرف از بهترین دریبل زن ها و فینیشر ها و بازیساز ها و صد البته مربی می شد ، از آنها نام برده می شد ، حالا به تیمی تبدیل شده است که مربی اش آن را ترک کرده است ، ستارگان اصلی اش در تیم های دیگری بازی می کنند و آنهایی که باقی مانده اند هم یا دیگر مثل گذشته بازی نمی کنند و مهارتی را که ازشان سراغ داشتیم از دست داده اند یا به تنهایی کاری از دستشان برنمی آید.
در نتیجه چیزی که باقی مانده است تیمی است که در حال صحبت کردن از آن مدام باید به گذشته برگردیم و افتخارات و دستاورد های قبلی اش را توی سر حسرت ها و پشیمانی ها و شکست های فعالی اش بکوبیم. فیلم سیکاریو: روز سرباز یکی از تنها دنبالههای غیر بلاک باستری تابستان ۲۰۱۸ بود که خیلی چشم به انتظارش بودیم. نه فقط به خاطر اینکه این فیلم دنبالهی یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۱۶ که ما را با پدیدهای به اسم تیلور شریدان آشنا کرد و یکی-دوتا از نفسگیرترین سکانسهای سینمای سالهای اخیر را تحویلمان داد است، بلکه به خاطر اینکه در تابستانی که با دنبالههای پُرخرجِ آبکی و کامپیوتری و پاستوریزه و لطیف پُر شده است، فیلم سیکاریو: روز سرباز نویدِ یک اکشنِ اولد اسکولِ خشن به سبک فیلم اول را می داد که میتوانست به «جان ویک ۲» امسال تبدیل شود.
اما فیلم سیکاریو: روز سرباز همچون هدیه ای بود که نمی دانستیم چه چیزی درونش انتظارمان را می کشد. در رابطه با این فیلم با یک موفقیت دیگر مثل آب خوردن طرف نبودیم. موفقیتِ فیلم اول لزوما به این معنا نبود که با اطمینان خاطر به تماشای فیلم دوم می رویم.
«روز سیکاریو» یکی از آن هدیه هایی بود که در هنگامِ باز کردنِ گره ی روبان های قرمزِ پیچیده شده به دورِ جعبه ی کادو شده اش ، مطمئن نبودیم چیزی که با آن رو به رو می شویم چیزی دل پذیر است یا بمبی که توی صورت مان منفجر می شود. مهم ترین دلیلش به خاطر این نبود که همیشه همهی دنباله ها کار سختی برای بیرون آمدن از زیر سایه ی سنگین قسمتِ اولِ موفقشان و ظاهر شدن در حد استاندارد های بالای آن دارند.
دلیلش به خاطر این بود که فیلم سیکاریو: روز سرباز این بار از تمام منابعی که فیلم اول را به موفقیت رسانده بودند بهره نمی برد. دنی ویلنوو به عنوان کارگردان قسمت اول ، بعد از آن سراغ ساخت «رسیدن» و «بلید رانر ۲۰۴۹» رفته بود.
راجر دینکنز به عنوان مدیر فیلمبرداری «سیکاریو» هم که پارسال اولین اسکارش را به خاطر «بلید رانر ۲۰۴۹» برنده شد ، در ساخت فیلم سیکاریو: روز سرباز غایب بود. یوهان یوهانسون ، آهنگسازِ «سیکاریو» مدتی پیش درگذشت و برای دنباله در دسترس نبود. امیلی بلانت هم به عنوان بازیگرِ نقش اصلی «سیکاریو» که کل فیلم حول و حوشِ قوس شخصیتی او میچرخید بعد از پایان بندی فیلم اول ، دیگر جایی در فیلم سیکاریو: روز سرباز نداشت.
تمام اینها یک سری اسم معمولی که به راحتی قابل جایگزین شدن توسط دیگران باشند نیستند. همه ی آنها کسانی هستند که نقش پُررنگی در تبدیل کردن «سیکاریو» به فیلمی که شد داشتند. به طوری که اگرچه «سیکاریو» بهترین فیلم دنی ویلنوو نیست ، ولی واضح ترین و شسته رفته ترین فیلم او در زمینه ی به نمایش گذاشتنِ قابلیت های کارگردانی اش است و شخصا آن را به عنوان فیلمی که قدرت فیلمسازی او را بهتر از دیگر فیلمهایش به نمایش میگذارد قبول دارم.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم مندی (Mandy): جدیدترین فیلم نیکولاس کیج دارای فرم هنری ایده آل اما با محتوای حقیقی کم ارزش!
«سیکاریو» به لطف کارگردانی ویلنوو نه تنها سناریوی نه چندان پیچیده و غیرمنتظره اش را تعالی می بخشد و آن را به چیزی بسیار قوی تر از چیزی که هست تبدیل می کند ، بلکه به یکی از آن فیلم های پرجزییاتی تبدیل می شود که بار هربار بازبینی ، ریزه کاری های کارگردانی بیشتری درباره اش کشف می کنیم. چنین چیزی درباره ی فیلمبرداری پوسیده و خوفناک دیکنز و موسیقی هشداردهنده و محزون یوهانسون هم صدق می کند که همه با هم دست به دست هم داده بودند تا «سیکاریو» را به فراتر از یک اکشنِ خوب سوق بدهند و آن را به یک تجربه ی سینمایی تمامعیار از لحاظ تصویری و موسیقیایی تبدیل کنند.
این فیلم جایی است که مفاهیمِ نامرئی سناریو از لا به لای تصاویر و فاصله ی باریک بینِ نوت های موسیقی اش به بیرون شلیک میشوند. پس «سیکاریو» به هیچ وجه در آن دسته از بلاک باستر های مجموعهای هالیوود قرار نمیگرفت که کارگردانان مختلفِ جای خودشان را به کارگردانان جدید بدهند. بدون اینکه آب از آب تکان بخورد. «سیکاریو» حاصلِ یک چشماندازِ مشخص بود و سوال این است که وقتی این چشمانداز را ازش بگیریم، چه چیزی از آن باقی میماند؟
مشکل بعدی این بود که «سیکاریو» اصلا با هدف تبدیل شدن به یک مجموعه در نظر گرفته نشده بود. پایانبندی بازِ «سیکاریو» بیشتر از اینکه راه را برای ساخت دنباله باز بگذارد، اشارهای به جنگ ناتمامِ مبارزه با کارتلهای مواد مخدر در مرز ایالات متحده و مکزیک بود. تنها امیدمان این بود که تیلور شریدانِ نگارشِ فیلمنامهی «سیکاریو: روز سرباز» را بر عهده دارد؛ شریدانی که تا حالا هرچه نوشته است اگر مسیر پیشرفتش را ادامه نداده باشند، حداقلِ استانداردهای بالای خودش را حفظ کرده است. اما اینکه شریدان خودش را به عنوان نویسندهای قرص و محکم ثابت کرده است کافی نبود.
«سیکاریو» قبل از اینکه فیلمِ شریدان باشد، فیلم دنی ویلنوو بود. قضیه وقتی خطرناکتر میشود که شریدان این دنباله را براساس کاراکترهایی از فیلم اول مینوشت که به درد قرار گرفتنِ در مرکز توجه و عمل به عنوانِ شخصیت اصلی نمیخورند.
پس تعجبی ندارد اگر بگویم بعد از تمام پیچ و تابهایی که ساخت فیلم سیکاریو: روز سرباز پشت سر گذاشته است، نتیجه دقیقا به خلافِ همان چیزی که انتظار داشتیم نباشد تبدیل شده است: یک دنبالهی شلخته که انگار از سرهمبندی ناشیانهی باقیماندههای گندیده و بلااستفادهی فیلم اول ساخته شده است. اگرچه انتظار داشتیم که فیلم سیکاریو: روز سرباز به دنبالهی منحصربهفردی در میانِ اقیانوسِ اکشنهای پرخرج تبدیل شود، اما این فیلم نه تنها در این کار ناموفق است، بلکه بهمان خیانت میکند و به نسخهی کمخرجِ همان بلاکباسترهایی که قصد به جنگ رفتن علیهشان را داشت تبدیل میشود.
اتفاقی که برای فیلم سیکاریو: روز سرباز افتاده است، نسخهی کوچکتر همان اتفاقی است که بارها و بارها در رابطه با فیلمهایی مثل «حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان»، «ددپول ۲»، «کینگزمن: دایرهی طلایی» و «مردان ایکس: آپوکالیپس» دیدهایم. فیلم سیکاریو: روز سرباز و همهی این دسته دنبالهها یک سری خصوصیات مشترک دارند؛ همهی آنها از قسمت اول نسبتا موفقی بهره میبرند، ولی دنبالهها نه تنها دلیل موفقیتِ قسمت اولشان را اشتباه متوجه میشوند، بلکه آن درک اشتباه را اشتباه هم اجرا میکنند و همزمان به جای یک فیلم واقعی، نقش ویدیوی تبلیغاتی طولانیمدتِ آیندهی مجموعهشان را ایفا میکنند.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم هشت یار اوشن (Ocean’s 8): دنباله ای اشکال دار در عین حال لایق تماشا، دوست داشتنی و جذاب!
نتیجه فیلمهای کج و کوله و آشفتهحالی هستند که نه تنها چشمانداز و تازگی منحصربهفرد قسمت اولشان را کم دارند، بلکه سعی میکنند تا جای خالی آن را بهطرز تابلویی با زدن خودشان به کوچهی علیچپ پُر کنند. همچون دامادی میماند که در شب عروسیاش، خورشت روی کت و شلوارِ سفیدش میریزد و آن را خراب میکند، اما برای اینکه آن را بپوشاند، یک تیکه پارهی سیاه روی بخش لکهشده سنجاق میکند. یا مثل آدمی میماند که در واکنش به کسی که در اعتراض به زندگی فلکزدهاش، خودسوزی کرده است میگوید برای شوآف بوده است. تلاشِ آنها برای مخفی نگه داشتنِ گندی که به بار آوردهاند آنقدر احمقانه و ناموفق است که بدتر نظرمان را به عمق فاجعه جلب میکنند. این همان اتفاقی است که در لحظه لحظهی فیلم سیکاریو: روز سرباز شاهدش هستیم.
این فیلم چه از لحاظ فیلمنامه و چه از لحاظ کارگردانی هیچِ چشمانداز و ایدهی تازهای برای ارائه ندارد و تلاش میکند تا ویژگیها و عناصرِ داستانی و فرمی قسمت اول را تکرار کند و تمام این تلاشها یکی پس از دیگری بهطرز اسفناکی نقش بر آب میشوند. اگرچه استفانو سولیمای ایتالیایی به عنوان کارگردان این قسمت، کارگردان کاربلدی در حوزهی فیلم و سریال های گنگستری حساب میشود و قبلا ثابت کرده که این چارچوب را میشناسد، ولی سولیما در فیلم سیکاریو: روز سرباز بیشتر از اینکه خودش باشد بیوقفه تلاش میکند تا به تکرارِ ویلنوو تبدیل شود.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم آسمان خراش با بازی دواین جانسون
نمیدانم آیا این انتخاب خودش بوده است یا استودیو او را تحت فشار قرار داده است تا جا پای زبان بصری «سیکاریو» بگذارد. هرچه هست، این تصمیم عواقب سنگینی در پی داشته است. وقتی با فیلمی مثل «سیکاریو» سروکار داریم که هویتش بهطور تنگاتنگی با جنس فیلمسازی کارگردانش گره خورده است و تعریف میشود، برای ساخت دنبالهاش یا باید خود آن کارگردان را برگردانید یا باید به کارگردان جدید اجازه بدهید تا کار خودش را انجام بدهد. چون اینکه انتظار داشته باشیم سولیما هم مثل بلبل به زبان ویلنوو صحبت کند اشتباه است.
در نهایت چیزی که دریافت میکنیم کسی است که در بهترین حالت زبانِ شخص قبلی را بهطور دست و پاشکسته و غیرقابلفهم صحبت میکند. کاملا متوجه میشویم که طرف در حال تلاش برای صحبت کردن به زبانِ ویلنوو است، ولی کلمات را آنقدر بد تلفظ میکند که معنایشان عوض میشود، روی گرامر زبان احاطه ندارد، دایرهی لغاتش محدود است و در نتیجه توانایی لازم برای بازی با کلمات و ارائهی همان شاعرانگی ویلنوو را ندارد.
یک دنباله ی شلخته که انگار از سرهمبندی ناشیانه ی باقیمانده های گندیده و بلا استفاده ی فیلم اول ساخته شده است
اما شاید انتظار داشتیم که سولیما در حد و اندازهی ویلنوو ظاهر نشود، ولی شخصا اصلا انتظار نداشتم تا فیلم سیکاریو: روز سرباز به اولین فیلمنامهی ضعیف شریدان تبدیل شود. انگار نه انگارِ او نویسندهی همان فیلمنامههای باظرافت و کهنالگومحور و لذتبخش و سیال و مستحکمِ «سیکاریو»، «اگر سنگ از آسمان ببارد» و «ویند ریور» است. رازِ موفقیتِ فیلمنامه های شریدان این است که به ترکیب دقیقی بین کهن الگوهای سینمایی جنایی و وسترن در قالبی نو دست پیدا میکنند و هم پیچیدگی و سیاست داستانهایش را دستکم نمیگیرند. یعنی با فیلمنامههایی طرفیم که ویژگیها و عناصرِ سینمای ژانر را از زاویهی واقعگرایانهتر و بروزتر و غیرمنتظرهتری ارائه میدهند. به این ترتیب هم جذابیتهای سینمای ژانر را به دست میآورند و هم تماشاگرانشان را در موقعیتهای مضطربکنندهای قرار میدهند. مثلا «اگر سنگ از آسمان ببارد» همان داستانِ کلانترها در جستجوی راهزنان را برمیدارد و با عبور دادن آن از فیلترِ بحران اقتصادی، مرزِ جداکنندهی بین راهزنان و کلانترها را از بین میبرد و ما میمانیم و نبردی که نمیدانیم باید برای پیروزی کدام طرف خوشحال شویم. شریدان به این ترتیب به انسانیت و سیاست و احساسات پیچیدهی پشتِ داستانهایش دست پیدا میکند. به خاطر همین است که فیلمنامههای او به مخلوط دلانگیزی از اکشنهای نفسگیرِ هالیوودی و تنش و وحشت و اندوهی دست پیدا میکنند که اجازه نمیدهند بیش از اندازه از تماشای آنها ذوق کنیم. این موضوع شریدان را به نویسندهی باملاحظهای تبدیل کرده است که خیلی خوب معنای واژههایی مثل خشونت و تاریکی و شرارت را میداند و از آنها جهتِ وسیلهای برای جذب مخاطب به داستانش و خلق لحظاتی هیجانانگیز استفاده نمیکند. خشونت و تاریکی و شرارت در فیلمنامههای شریدان، سرزمینهای جنزده و هولناکی هستند که قدم گذاشتن به درون آنها، از خود ضایعههای روانی به جا میگذارد. هر سه فیلمنامهی قبلی او شاملِ سکانسهایی میشوند که تمام فیلم به سمت آنها حرکت میکنند. جایی که شیرِ مرگ و میر و خشونت و تاریکی باز میشود و امواج خروشانی از لجن بیننده را در خود غرق میکند و پیام فیلم همچون میخِ بلندی در عمق جمجمه و مغزِ مخاطب با چند ضربهی چکش فرو میرود. بزرگترین مشکلِ فیلم سیکاریو: روز سرباز این است که ظرافتِ معروفِ فیلمنامههای شریدان را کم دارد. و دلایلِ اصلیاش به خاطر این است که نه تنها جای خالی کیت، کاراکترِ امیلی بلانت از فیلم اول در اینجا حسابی حس میشود، بلکه دنیا و ساکنان «سیکاریو» اصلا متریال مناسبی برای مجموعهسازی پاپکورنی هالیوودی نیست و طبیعی است که تلاش برای انجام این کار بدون در نظر گرفتنِ این دو نکته، عواقب بدی در پی داشته است. حذف کیت یعنی این دنباله با تمرکز روی مت گریور (جاش برولین) و آلخاندرو (بنسیو دلتورو)، همان دو مامور دولت و آدمکشی که جانِ کیت را در فیلم اول به لبش آوردند بودند نوشته شده است. فیلم سیکاریو: روز سرباز در حالی آغاز میشود که مت گریور به عنوان مسئولِ رسیدگی به یک بحرانِ جدید انتخاب میشود: کارتلهای مواد مخدر، تروریستهای انتحاری تندرو را از مرز مکزیک وارد آمریکا میکنند. بنابراین درگیری مرزی ایالات متحده و مکزیک که در فیلم اول حول و حوش قاچاق مواد مخدر میچرخید، جای خودش را به بحران مرگبارتر و بزرگتری به اسم حملاتِ تروریستی داده است. راهحلِ مت گریور برای مقابله با این مشکل، دزدیدنِ دختر نوجوان یکی از کلهگندهترین کارتلهای مکزیک، انداختن تقصیر آن به گردن کارتلهای دیگر و بعد به راه انداختنِ یک جنگ تمامعیار بین کارتلها برای خراب کردن کار و کاسبی آنها به دست خودشان است. مت برای انجام این کار از آلخاندرو استفاده میکند که به عنوان وکیلی که در فیلم اول خانوادهاش به دست کارتل کشته شده بود، کماکانِ خشم و حس انتقامجویی پُرحرارتی نسبت به کارتلها دارد. همین که ماموریت پیش میرود، اتفاقاتی باعث میشود که آلخاندرو و ایزابل، دخترِ رییس کارتل وسط صحراهای مکزیک رها شده و مجبور شوند تا بدونِ توانایی کمک گرفتنِ از هرگونه سازمان دولتی، خودشان را به جای امنی برسانند. احتمالا متوجه شدید خلاصهقصهی فیلم یک چیزی کم دارد و آن هم بار احساسی است. وقتی میگویم جای خالی کاراکتر امیلی بلانت در اینجا احساس میشود، منظورم خود امیلی بلانت نیست، بلکه کارکردِ شخصیت او در قصه بود. منظورم فقط شخصیتپردازی او نیست، بلکه اهمیتِ او به عنوان جاذبهی اصلی قصه بود. کیت در «سیکاریو» نقش نمایندهی ما تماشاگران و حکم دروازهی ورودی ما به دنیای فیلم را ایفا میکرد. کِیت یک پلیسِ باهوش اما سادهلوح بود که به تدریج به این نتیجه میرسد که تصوری که از مبارزهی پلیسهای قهرمان با قاچاقچیانِ تبهکار داشته زمین تا آسمان فرق میکند. کیت متوجه میشود نیروهای آمریکایی آخرین شوالیههای باقیماندهی برقراری عدالت در سرزمینهای وحشی جنوبی نیستند، بلکه خود آنها، سربازان شیطان هستند. جذابیتِ «سیکاریو» تماشای این است که چگونه کیت به مرور اطلاعات بیشتری دربارهی هویتِ واقعی مت گریور و آلخاندرو به دست میآورد و بیش از پیش از جایگاه خودش به عنوان عروسک خیمهشببازی دیگران در نمایشِ وحشتشان اطلاع پیدا میکند. بارِ احساسی «سیکاریو» و چیزی که آن را به فیلم تیره و تاریکی تبدیل میکرد، تماشای تحولِ شخصیتی کیت از پلیسِ ایدهآلگرا و پاک که به تدریج تا گردن در فاضلاب فرو میرود است. واکنشِ ناباورانه و وحشتزدهی کیت به ماموریت مت و آلخاندرو است که فضای رعبآور آن را میسازد و وزنهای برای مقایسهی کارهای غیراخلاقی آنها با باورِ عمومی ایجاد میکند. خب، حالا تصور کنید کیت را از این معادله حذف کنیم و روی مت و آلخاندرو تمرکز کنیم. اولین اتفاقی که میافتد این است که مخاطبان نمایندهشان در دنیای فیلم را از دست میدهند. مخاطبان دیگر کسی را برای سبک و سنگین کردن شخصیتهای خوب و بد با یکدیگر ندارند. بنابراین خط داستانی کنجکاویبرانگیز «سیکاریو» دربارهی پلیسِ جوانی که با واقعیتِ کارش روبهرو میشود، در فیلم سیکاریو: روز سرباز جای خودش را به خط داستانی خنثی تلاش دو آدمکش برای انجام یک ماموریت داده است. اما مشکلِ اصلی انتخاب مت و آلخاندرو به عنوان شخصیتهای پیشبرندهی داستان است. مسئله این است که این دو خصوصیات لازم برای عمل به عنوان پروتاگونیست را ندارند. آنها در فیلم اول بیشتر از هر چیز دیگری، حکم نمایندگانی از دنیای وحشتناکی که کیت به تدریج با آن آشنا میشود را داشتند. آنها حکم آنتاگونیست های اصلی فیلم را داشتند که حالا در فیلم سیکاریو: روز سرباز در موقعیتِ پروتاگونیست قرار گرفتهاند. آنها ضدقهرمان نیستند. آنها آدمهای تماما تبهکاری هستند که حتی کارشان به کودککشی هم کشیده میشود.بیشتر بخوانید : نقد فیلم سیبری (Siberia) با بازی کیانو ریوز / روایتی واقع گرایانه با اتمسفری سرد و پرقدرت
مشکل این نیست که فیلم سیکاریو: روز سرباز نمیتوانسته از آنها به عنوان پروتاگونیست استفاده کند. مشکل این است که فیلم سیکاریو: روز سرباز طوری با آنها رفتار میکند که سیاهی غلیظِ شخصیتهایشان را دستکم میگیرد و با آنها همچون یک سری ضدقهرمانِ مرسوم رفتار میکند.
وقتی خبر ساخت فیلم سیکاریو: روز سرباز با محوریتِ مت و آلخاندرو اعلام شد، اولین ایدهای که به ذهنم خطور کرد، ساخت فیلمی با داستانگویی اندک و مقدار زیاد اکشن بود. گفتم این فیلم برخلاف «سیکاریو» به جای تمرکز روی بحران درونی کاراکترها، به فیلمی حادثهمحور با تمرکز روی درگیریهای بیرونی تبدیل خواهد شد. به این شکل که مت و آلخاندرو از سوی دولت آمریکا، ماموریت دریافت میکنند و خواستههای کثیف آنها را انجام میدهند و جذابیتِ فیلم به تماشای تلاش آنها برای انجام کارشان به بهترین شکل ممکن اختصاص دارد.
فیلم سیکاریو: روز سرباز با چنین قصدی آغاز میشود. ولی فیلم از نیمهی راه تصمیم دیگری میگیرد. بعد از اینکه آلخاندرو با ایزابل در صحرا تنها میشوند، فیلم وارد محدودهی فیلمهای قهرمانمحوری مثل «لوگان» میشود؛ تصمیمی که در تضاد مطلق با روح و فرمولِ فیلم اول قرار میگیرد. از اینجا به بعد فیلم سیکاریو: روز سرباز جای خودش را از فیلمی دربارهی قهرمانِ بیاخلاقِ انتقامجو، به فیلمی دربارهی قهرمانی که از بچهای در مقابل آدمبدها دفاع میکند میدهد.
مشکل این است که با توجه به چیزی که از شخصیت آلخاندرو از فیلم قبلی میدانیم نه تنها این تصمیم نیاز به پرداخت بیشتری داشته است، بلکه رابطهی بین آلخاندرو و ایزابل هم خیلی شتابزده اتفاق میافتد. رفاقت و درک متقابل این دو خیلی سرسری گرفته میشود. اگرچه رابطهی بین آدمکش و بچه عنصرِ اصلی این دسته داستانها است و معمولا نیمی از فیلم را شامل میشود، اما در اینجا همهچیز به دو-سه صحنه خلاصه شده است که نه برای عمیق کردن رابطهی آنها کافی است و نه برای نزدیک کردنِ آلخاندرو به داشتنِ شانسی برای رستگاری.
این تصمیمِ اشتباه دو دلیل دارد؛ دلیل اولش مربوط به همان مسئلهی مجموعهسازی میشود. «سیکاریو» یک سرگرمی هالیوودی در مایههای فیلمهای مارول نیست. اینجا با یک سری آدمهای تهوعآور در یک دنیای خونآلود سروکار داریم. حالا چه میشود اگر کیت به عنوان قهرمانِ انسانی قصه را هم از این دنباله حذف کنیم؟ طبیعتا نتیجه به فیلمی با لحنِ سیاهتری تبدیل میشود. اما چنین رویکردی در مقابلِ استراتژی سونی برای ساختِ یک سرگرمی تابستانی قرار میگیرد. بنابراین آنها تصمیم میگیرند تا با استفاده از رابطهی آلخاندرو و ایزابل و تبدیل کردن فیلم از یکِ داستانِ تبهکارمحور، به یک داستان بادیگاردمحور، آن را به فیلمِ قابلهضمتری برای عموم مردم تبدیل کنند.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم قتل در قطار سریع السیر شرق: درام کارآگاهی نچندان ایده آل اما دارای داستان رازآلود جذاب
اما عواقبِ افتضاحِ این تصمیم به خاطر این است که سولیما و تهیهکنندگان، سناریوی شریدان را برای این کار عوض کردهاند. ظاهرا در جریان جلسهی پرسش و پاسخِ قبل از نمایش فیلم، سولیما با افتخار به این نکته اشاره کرده است که او باور داشته تمرکز روی رابطهی آلخاندرو و ایزابل، بار احساسی بیشتری به داستان میدهد. از قرار معلوم نسخهی اول فیلمنامه در حالی به ادامهی کشت و کشتارها و انتقامجوییهای آلخاندرو از کارتلها منتهی میشود که این پایانبندی به رابطهی او و دختر کارتل و دعوای او و مت عوض میشود. پس، ظاهرا همانطور که انتظار داشتم و همانطور که منطقی به نظر میرسید در حالی شریدان سراغِ رویکردی اکشنمحورتر در نوشتنِ فیلم سیکاریو: روز سرباز رفته است که دستکاری فیلمنامهاش، کار را خراب کرده است و کل فیلم را در هچل انداخته است.
فیلم سیکاریو: روز سرباز چه از لحاظ فیلمنامه و چه از لحاظ کارگردانی هیچِ چشمانداز و ایدهی تازهای برای ارائه ندارد و تلاش میکند تا ویژگیها و عناصرِ داستانی و فرمی قسمت اول را تکرار کند
یکی دیگر از مشکلاتِ عجیب فیلم این است که شامل دو نوع از بدترین نمایشِ خشونت در سینما میشود؛ نوع اول خشونتی است که هیچ هدفی جز شوکه کردن مخاطب ندارد و نوع دوم هم خشونتِ توخالی و بیاحساسی است که هیچ واکنشی از تماشاگر نمیگیرد. قضیه وقتی بدتر میشود که ما شاهد این دو نوع خشونت در فیلمی هستیم که باید ظرافت و هوشمندی زیادی در تصویر کشیدن خشونت نشان بدهد. فیلم سیکاریو: روز سرباز یک فیلم ترسناک اسلشر یا یک فیلم گنگستری مارتین اسکورسیزی گونه نیست که افسار خشونتش را رها کند تا برای خودش ول بچرخد، بلکه باید حواسش باشد که خشونتش چه معنایی دارد. شریدان در فیلمنامه های قبلی اش نشان داده است که درکِ درستی از خشونت دارد. او میداند چگونه خونریزی در فیلمهایش را به غمانگیزترین و کابوسوارترین بخشهای داستانش تبدیل کند. بنابراین شاید به هوای تماشای اکشنهای خونآلود سراغ فیلمهای او میرویم، ولی ناگهان خودمان را در حالی پیدا میکنیم که از انفجارِ خشونت وحشت داریم و دوست داریم همهچیز در نهایت صلح ختم به خیر شود که معمولا اینطور نمیشود و او به این ترتیب، حقمان را کف دستمان میگذارد تا دیگر آرزوی خشونت نداشته باشیم.بیشتر بخوانید : نقد فیلم تاریک ترین ساعت (Darkest Hour): بازی خیره کننده و نفس گیر گری اولدمن در فیلمی همه چیز تمام!
بنابراین تماشای اینکه فیلم سیکاریو: روز سرباز تا این اندازه از لحاظ به تصویر کشیدن خشونت در تضاد با ظرافت کارهای قبلی شریدان قرار میگیرد تعجبآور بود. ۱۰ دقیقهی آغازین فیلم با یک سری سکانسِ شدیدا خشونتآمیز آغاز میشوند؛ از مهاجری که در مرز مکزیک فرار میکند تا حملاتِ تروریستهای انتحاری در یک فروشگاه. اینکه مادری همراه با دختر کوچکش به جای فرار در سمت مخالف، بهطرز احمقانهای برای فرار از فروشگاه به سمت یکی از تروریستها حرکت میکنند تا آن تروریست درست در لحظهی آخر جلیقهاش را منفجر کند، یکی از آن صحنههایی است که بهطرز بسیار بدی میخواهد بگوید باید مرا جدی بگیرید و اینکه من خیلی تاریک هستم.
فیلم سیکاریو: روز سرباز درست در دنیایی به نمایش در میآید که فردی به اسم دونالد ترامپ با سیاستهای بیگانههراسانه و دیوارکشیهایش رییسجمهور آمریکا است. بنابراین لحظاتِ آغازینِ فیلم سیکاریو: روز سرباز عمدا یا غیرعمدا به تبلیغاتی برای سیاستهای ترامپ تبدیل میشود. بهطوری که برای لحظاتی به نظر میرسد به جای دیدن فیلمی به نویسندگی تیلور شریدان ، در حال تماشای ویدیویی از شبکهی فاکس نیوز هستیم. اگر پس فردا تیم رسانهای ترامپ از سکانس آغازینِ این فیلم برای همراهی دیدگاههای او استفاده کرد تعجب نمی کنم.
در نتیجه این افتتاحیه به شکلی است که باید به این نتیجه برسیم که سیاستهای قاطعانهی ترامپ در رابطه با مهاجران مکزیکی، واقعا وسیلهای برای حفاظتِ از شهروندان آمریکایی است. خشونتِ فیلم سیکاریو: روز سرباز در سکانس افتتاحیهاش به حدی افسارگسیخته و احساساتبرانگیز است که اگر کمی با ساز و کار سینما آشنا نباشید، ممکن است به راحتی تحتتاثیرش قرار بگیرید.
البته که بعدا فیلم سعی میکند تا حقیقتی که در آغاز فیلم افتاده بود را افشا کند و طرز فکری که در ابتدا پیریزی کرده بود را به چالش بکشد. ولی این کار را از طریق یکی-دوتا جمله انجام میدهد. در حالی که در سینما تصاویرِ تاثیرگذاری قویتری نسبت به کلمات دارند. وقتی با فیلمی طرفیم که با چنینِ افتتاحیهی وحشتناکی شروع میشود، شاید حتی اگر کل فیلم را هم به موشکافی آن و صحبت دربارهی حقایق پشتپردهاش اختصاص بدهیم کم باشد، چه برسد به بسنده کردن به یکی-دوتا جمله برای توضیح دادن آن. بقیهی خشونتهای فیلم هم از ضربهی لازم بهره نمیبرند.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم تئوری همه چیز: بخشی از زندگی شگفت انگیز استیون هاوکینگ با بازی ادی ردمین و فیلیسیتی جونز
فیلم سیکاریو: روز سرباز روی کاغذ فیلمِ خشنتر و عصبانیتری نسبت به قسمت اول است. اکثر سکانسهای فیلم با هدشات شدن عدهای شروع میشود و تمام میشود. اما یکی نیست به سازندگان این فیلم بگوید که تعداد بالای کشتهشدگان لزوما به معنای افزایشِ مقدار تیره و تاریکی و جدیت فیلم نیست. اگر فیلم اول از خون میترسید و از ترس روبهرو شدن با آن دست و پایش را جمع میکرد و صورتش را از چندش در هم فرو میبُرد، این یکی خونآشامی است که هر روز با ناهار و شامش یک لیوان خون مینوشد و با خون حمام میگیرد.
از آنجایی که تمام قاتلان این فیلم اهمیتی به خونریزی نمیدهند، از آنجایی که کسی مثل کیت برای واکنش نشان دادن به خونریزی آنها وجود ندارد و از آنجایی که فیلم صرفا جهتِ خفن به نظر رسیدن، هرکسی دستش میآید را میکشد، خشونت فیلم، اُبهت و وزنش را از دست داده است. تا جایی که تاثیرگذاری خشونت در فیلمی مثل «جان ویک» بیشتر از «روز سربار»ی است که ناسلامتی باید تصویر واقعگرایانهای از جنگ در مقایسه با فانتزی فیلمِ کیانو ریوز ارائه بدهد.
گلسرسبدِ مشکلات فیلم پایانبندی نیمهکارهاش است. انتظار هر چیزی را ازش داشتم، جز این. فیلم بعد از دو ساعت حرکتِ به سوی یک فینالِ حماسی، نه تنها با پایانی که یکدفعه قطع میشود نارضایتبخش به تیتراژ میرسد، بلکه این سوال را برای مدتی به بزرگترین سوالِ فلسفی زندگیتان تبدیل میکند: دقیقا اجرای یک پایانبندی «انتقام جویان»گونه برای زمینهچینی «سیکاریو ۳» را باید کجای دلمان بگذاریم؟
این پایان هرچه بد باشد، حداقل با وضوح کورکنندهای روشن میکند که سونی با هدف تبدیل کردن فیلم دنی ویلنوو به دنیای سینمایی «سیکاریو» چه افتضاحی به بار آورده است. این پایان ناگهان یادمان میاندازد که ای دل غافل، وسط این همه قاتل و کشت و کشتار، چقدر دیر متوجهی بزرگترین قاتل و مقتول این ماجرا شدیم: سونی و «سیکاریو: روز سولدادو»!
بیشتر بخوانید : نقد فیلم برترین شومن : فیلمی دیدنی با ترکیب مسائل انگیزشی با موزیک و زیبایی های بصری
چشماندازهای راجر دیکنز از بافتِ ناهموارِ صحراهای بـژ و ضدسایههایی که همچون پاشیدنِ جوهر روی پهنهی آسمان بودند، در فیلم سیکاریو: روز سرباز جای خودشان را به تصاویری دادهاند که همچون حاصلِ کار تلاش بچهی ۶ سالهای برای تکرارِ تابلوهای وینسنت ون گوگ در دفتر نقاشی اش است. موسیقی تسخیرکنندهی یوهانسون که همچون شنیدنِ طبل و شیپورِ ارتشِ شیطان در جنگ آخرالزمان میماند، در فیلم سیکاریو: روز سرباز جای خودش را به ملودی تکرارشوندهای داده است که بهطرز ناموفقی زور میزند تا با صدای گوشخراشش، به سکانسهای بیحس و حال فیلم، انرژی تزریق کند و کارگردانی سولیما هم فقط در جریان سکانسِ موردحمله قرار گرفتنِ کاروانِ مت و آلخاندرو در وسط بیابان، کمی به قدرتِ تنشآفرینی فیلم ویلنوو نزدیک می شود و بویی از قصهگویی تصویری فیلم اول نبرده است.
فیلم سیکاریو: روز سرباز یک بنیسیو دل تورو ی خوب دارد که در کمال ناباوری اجازه نمیدهد تا مشکلات فیلم، بازیاش را لکهدار کنند. ولی به غیر از این، یک اشتباه کامل است که به روشنترین شکل ممکن فرق بینِ فیلمی که از دل خلاقیت و چشمانداز هنرمند بر آمده است و فیلمی را که حاصلِ چشمانداز تجاری استودیو است مشخص میکند.
منبع: زومجی
نظر شما در مورد فیلم سیکاریو: روز سرباز چیست ؟
نظرات ارزشمند خود را در پایین مطلب با ما و دیگر علاقه مندان به اشتراک بگذارید.مطالب مشابه
راه های جلوگیری از پخش شدن خط چشم
4 وسیله حیاتی در آشپزخانه تمام بازیگران معروف!
دکتر فوق تخصص ارتوپد خوب در مشهد
تماشای فیلم فارست گامپ ، فیلم دیوانه از قفس پرید و فیلم ارباب حلقه های 3
واکنش ستارگان سریال Friends به درگذشت «جیمز مایکل تایلر»
فیلمبرداری وسترن Rust تا «انجام کامل تحقیقات» آغاز نخواهد شد
تبلیغ 1
تبلیغ 2
تبلیغ 3
تبلیغ 4
دیدگاه ها
دیدگاهی پیدا نشد! اولین نفری باشید که در این نوشته نظر می دهید.