نقد و بررسی فیلم مندی – Mandy با بازی نیکولاس کیج
دوشنبه, 2 مهر, 1397
به گزارش میم ست و در تازه ترین اخبار فیلم و سینمای هالیوود ، امروز به نقد و بررسی جدیدترین فیلم نیکولاس کیج (Nicolas Cage) یعنی مندی (Mandy) خواهیم پرداخت. این فیلم به کارگردانی پانوس کزماتوس (Panos Cosmatos) و از روی فیلم نامه ای که خود او به کمک آرون استوارت آن (Aaron Stewart-Ahn) نوشته ، ساخته شده است. این فیلم در تاریخ 14 ام سپتامبر 2018 مصادف با 23 ام شهریورماه 1397 اکران خود را در سینماها آغاز کرد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم مندی با ما همراه باشید.
فیلم مندی ، که شاید یکی از ستایش شده ترین آثار ناشناخته ی سال جاری به حساب بیاید، یکی از آن ساخته هایی است که در جدی ترین حالت ممکن، برای دسته ای کاملا مشخص از مخاطبان خلق میشوند. آثاری که یک نفر میتواند از دیدنشان نهایت لذت را ببرد و دیگری، شانس مواجه شدن با خسته کنندهترین تجربه های سینمایی زندگیاش را لا به لای دقایق آن، به چنگ میآورد.
این موضوع، البته ابدا به معنی طبقه بندی شدن اثر در حوزه ی فیلم های کالت هم نیست و بحث برانگیز بودن جذابیت یا عدم جذابیت فیلم مندی ، ابدا در این حد و اندازهها بزرگ به نظر نمیرسد. به جای این ها ، بهترین توصیف ممکن برای ساخته ی پانوس کزماتوس از همان نقطهای برمیآید که درک کنیم چه کسانی حقیقتا از دیدن این فیلم، لذت میبرند. جواب هم چیزی نیست جز اشخاصی که دوست دارند قصه ها را در نا آشنا ترین (نه لزوما خلاقانهترین) فرم ها ببینند و بعد ، با واکاویِ دوباره و دوبارهی تمامی ثانیههای اثر و خواندن مقالات گوناگون دربارهی همهی بخشهای آن، آرام آرام و در طول مدتی نه چندان کوتاه، به درک کاملی از جهان بینی فیلم ساز و مفاهیم قرارگرفته درون یک فیلم بلند برسند.
به همین سبب، اکثر مخاطبانی که سینما را در لحظه ی پخش شدن فیلم می شناسند و مانند من فکر می کنند که هر ساخته ی سینمایی ، باید قبل از هر چیز در طول زمان پیش روی خود دلیلی برای لذت بردن به غالب مخاطبان خود بدهد ، هیچ دلیلی برای دیدن فیلم مندی ندارند. آن قدر که هیچ کدام از نقاط قوت بصری و صوتی انکار ناپذیر فیلم هم نمی تواند روی این موضوع ، تاثیر خاصی داشته باشد.
البته یک نکتهی بسیار مهم دربارهی فیلم مندی ، چیزی نیست جز فهمیدن آن که این فیلم، لزوما در فرمسازی هم خارقالعاده نیست. بلکه بیشتر از حذاب و بزرگ بودن، «متفاوت» است و همین تفاوت، باعث آن میشود که مخاطبان هدف اثر، با علاقه جلوهی جنونزدهی تکتک فریمهایش را دنبال کنند. پس وقتی به فرم بصری ارزشمند فیلم مندی اشاره می شود ، موضوع بیشتر از چگونگی خود آن، به شدت عجیب و غریب و اغراقآمیز بودنش و صد البته پیادهسازی صحیحش برمیگردد. این یعنی فیلمساز مشخصا در ساختهی خود، به ایدهآلترین شکل ممکن تمامی تجسمات داستانیاش را تحویل مخاطبان میدهد و حال آن که این تجربههای بصری چه لذت یا بیحوصلگی بزرگی را برای ما به به ارمغان میآورند، بحثی دیگر است.
در صورت پذیرش فرم خاص داستانگویی فیلم مندی به عنوان بزرگترین داشتهی آن و فهمیدن درست تمامی بخشهای حیاتی اش، میتوان به سادگی فهمید که این فیلم در شخصیتپردازیِ به خصوص کاراکترهای مثبت و منفی خود، ابدا از نکتهی منفی ویژهای ضربه نخورده است. تازه با توجه به ثبت شدن انکارناپذیر و طولانیمدت شخصیتهای اصلی داستان در ذهن مخاطب نیز باید اطمینان داشت که ظاهر تک بعدی و مشخص آن ها ، باعث خسته کننده بودن شان نمیشود.
در حقیقت، روش سازندهی فیلم برای پرداخت کاراکترهایش ، خلق پرتره ای مشخص و درگیرکننده از آنها وسط نخستین سکانس های فیلم و بعد اغراقِ بیشتر و بیشتر در راستای بخشیدن جزئیات بیشتر به این تصویر است. این یعنی اگر آنتاگونیست اصلی داستان در اوایل قصه صرفا حکم تابلوی ترسناک راهبه درون فیلمهای احضار (The Conjuring) را داشت، موقع رسیدن به انتهای اثر ، تبدیل به نسخه ی سه بعدی، جان دار و متحرک این موجود شیطانی می شود. هر چند که فیلم نامه از منظر شخصیت پردازی ، توئیست های قابل انتظاری هم دارد که بیننده به دنبال روی دادن آن ها ، معناسرایی های لایق احترامی را لمس می کند.
فیلم مندی ، یقینا فیلمی است که باید از آن به عنوان نقطهی مخالف آثار چند لایه یاد کرد. فیلمی که در همان پنج دقیقه ی اول ، فریاد می زند که من پیچیده ترین ، فلسفی ترین و دیوانه وار ترین فیلمی هستم که می توانید تماشا کنید. یکی از آن آثار پیچیده و پر اغراق و مریضی که حتی از منظر انرژی دادن دوباره به ستاره ی از بین رفته ای مانند نیکولاس کیج هم دوست داشتنی به نظر می رسند و یکی از آن آثاری که ساخته می شوند تا مقالات مرتبط با معانی شان را بخوانید و بعد، عظمتِ فیلمساز، نابودتان کند.
نمیدانم. شاید هم همه ی این ادعا ها واقعی باشند. ولی حتی در بهترین حالت، باز هم فیلم مندی فیلم خوب یا حتی لزوما لایق تماشایی نیست؛ حال آن که شاید بیرون از مدیوم خود و دریون یک بررسی متنی یا کتابی که به نشانه گذاری هایش می پردازد، تبدیل به یک اسطوره ی ابدی سینما شود. همان طور که خیلی از فیلم های نه چندان لایق دیگر تاریخ ، چنین چیزی را تجربه کرده اند.
تماشای فیلم مندی در سادهترین بیان ممکن ، حس دیدن یک اسلوموشون خیلیخیلی آرام و خیلیخیلی عجیب از قصهای تکراری و نهچندان پرهیجان را دارد
چون فیلم مندی به معنی واقعی کلمه، بندهی فرم سینماییاش، تدوینهای عجیبش، کارگردانی های آزار دهنده اش و رنگ بندی های اغراق شده و دیوانه وارش است. طوری که دیدنش مثل نگاه انداختن به کتابی با بهترین جنس صفحات و زیباترین جلد و دوستداشتنیترین فونت ها و تصاویر می ماند که اگر هزار بار با دقت آن را بخوانید متوجه ارجاعات فوقالعادهاش به مفاهیم فلسفی بزرگ و چیزهایی از این دست خواهید شد، اما احتمالا وسط خواندن صفحهی دوم، از شدت خستگی آن را کنار میگذارید و هرگز هم مجددا به سراغ آن نخواهید رفت. چرا؟ زیرا فیلم مندی در سرگرمکننده بودن که تعریفی مشخصا برآمده از رویکرد مخاطبان عام نسبت به یک اثر سینمایی است، ضعف بیپایانی دارد. طوری که انگار فیلمساز حقیقتا داستانی سهخطی را که در انتهای پردهی اول میتوان همهی نقاط مهمش را حدس زد برداشته و به جای ساخت یک اثر سی دقیقهایِ ایدهآل، یک تجربهی دو ساعتهی خوابآور را تقدیم بینندهی خود کرده است. از سکانسهایی از فیلم که به واقع هیچ اتفاقی درونشان رخ نمیدهد و برای مثال، صرفا چند قدم راه رفتن یکی از شخصیتها را با صد کات عجیب و خاص و ظاهر شدن یک اسم ناشناخته روی تصویر نشانتان میدهند، تا لحظاتی که کارگردان آنچنان در قاببندیهایش هم ایدهسازی خاصی به خرج نداده است که تنها مدام با جابهجایی بین سه دوربین مختلف، در فرمزدگی به مرحلهی تازهای میرسد. همهی این ها باعث میشود که فارغ از تمام تعاریفی که در ادامه تقدیم برخی از بخشهای فیلم و مخصوصا قسمت های فنی آن خواهم کرد، لازم باشد که تاکید کنم فیلم مندی ، در بیان کلی حس دیدن یک اسلوموشون خیلی خیلی آرام از قصه ای تکراری و نهچندان پرهیجان را به مخاطب خویش، القا میکند.ضعف داستانی بزرگ فیلم مندی به قدری است که انگار فیلمساز به جای ساخت یک اثر سی دقیقهایِ ایدهآل، با داستانی به همان کوتاهی، یک تجربهی دو ساعتهی خوابآور را تقدیممان میکند
اما فارغ از پشتوانه ی داستانی ضعیف فیلم برای ارائه در خودِ ثانیههای روایت داستان و عدم تطابق فرمت قصهگویی اثر با هیچ یک از فاکتور های لذت بخش و سرگرمکننده ی سینمایی در معنای عام ، فیلم مندی چیزی نیست جز یک تجربهی بصری شگفتانگیز. طوری که میتوانید هر شات از آن را به دلخواه خودتان بردارید و با چاپ کردنش، پوستری فوقالعاده برای اتاق تان داشته باشید. تجسم بصری قدرتمندانهی سازندهی اثر با آن که به مذاق خیلیها خوش نمیآید، در پیاده شدن با هیچگونه مشکلی مواجه نشده است و تمام آن حس دیوانگی حاضر درون داستان را به درستی، تحویل مخاطب میدهد. استفادهی بهجا از رنگهای نئونی گوناگون و آرامآرام حرکت کردن فیلم درون تصاویری تقریبا غیر قابل پیشبینی، در ترکیب با جهانسازی معرکهاش کاری میکند که حتی موقع سر رفتن حوصلهتان از بیداستانیِ مطلق اثر، نتوانید زیباییاش را انکار کنید. در دنیای پانوس کزماتوس ، هیچکدام از اتفاقاتی که میافتند، به اندازهی حالت واقعیشان عادی نیستند و جنس مریضی از فانتزی را انتقال میدهند که میتواند طرفداران پر و پا قرص داستانهای تخیلی دارک و خیلی خیلی پیچیده (!) را تماما راضی کند.بیشتر بخوانید : نقد فیلم آسمان خراش با بازی دواین جانسون
راستی، داستان فیلم هم این است که یک گروه مذهبی دیوانه که اعضایش همه حالتی مسخ شده دارند ، روزی به دستور رهبر تهوع آور و آزار دهنده ی خود یک زن را به فجیع ترین شکل ممکن ، به قتل میرسانند. بعد هم همسر زن تصمیم میگیرد که تبری بسازد و به دنبال آن ها بیوفتد و تکتک شان را سلاخی کند. راجع به جواب آن که چه طور داستانی تا این حد مشخص میتواند دو ساعت از وقت مخاطب را به خود اختصاص دهد هم که اندکی پیش تر، صحبت کرده ام.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم هشت یار اوشن (Ocean’s 8): دنباله ای اشکال دار در عین حال لایق تماشا، دوست داشتنی و جذاب!
ولی فارغ از تدوین ها و فیلم برداری های خاص فیلم ، یکی دیگر از عناصر داستانگوی مهم محصول سینمایی پانوس کزماتوس ، موسیقی متن فوق العاده ی آن است. موسیقی متنی که به بهترین حالت ممکن، روی همهی شات ها و کات های فیلم می نشیند و حس گیر افتادن درون یک آخرالزمان بیپایان و بزرگ را میسازد.
تمامی ثانیه های فیلم ، یا از جلوه ی پررنگشدهی اصوات زجردهندهی محیطی یا از ترکهای موسیقی میخکوبکنندهای بهره میبرند که مشخصا از فرم بصری روایت قصه پیشی گرفتهاند و خواستنیترین ابزار قصهگویی این فیلم، به حساب میآیند. افزون بر آن که به خاطر تدوین حسابشدهی فیلم مندی ، اجراهای عالی بازیگران هم دقیقا به شکلی هماهنگ با همین موسیقی های متن جلو می روند و همین ، شدیدا به جذابیت شان اضافه می کند.
فیلم مندی در شخصیتپردازیِ به خصوص کاراکترهای مثبت و منفی خود، ابدا از نکتهی منفی ویژهای ضربه نخورده است
مفهوم جهان سازی سینمایی و خلق اتمسفری که بالاتر از داستان به جذب مخاطب یا حداقل خیره کردن او میپردازد، فیلم مندی را به تجربه ای ستایش شده توسط بسیاری از منتقدان تبدیل کرده است. دنیای تصویرشده توسط سازندهی این اثر، دنیایی زجرآور، سیاه، ترسناک، پرشده از خون، بزرگسالانه و از همه بدتر، باورپذیر جلوه میکند. این وسط، گریم های فوق العاده و نورپردازی های دیدنی و ترکیب رنگی کم نظیر و طراحی های صحنه ی گسترده و اجرا های تکان دهنده و خاص بازیگران و در راس شان نیکولاس کیج و خیلی چیز های دیگر هم مواردی هستند که چنین دنیای بزرگ و پر جزئیاتی را شکل داده اند. جهانی که دستهای از مخاطبان به سختی میتوانند از آن خارج شوند و همین حس جداگانه و مستقل و لایق باور بودنش، حکم دلیل اصلی آنها برای جست و جو در نقطه به نقطه اش را پیدا میکند. نتیجه هم چیزی نیست جز لذت بردن دنبال کنندگان تجربه های هنری پیچیده در سینما از این فیلم ، که شدت وفادار نبودن شان به هیچ یک از قوانین مهم هنر هفتم ، به مرحله ی خواب آور بودن برای بسیاری از تماشاگران می رسد.بیشتر بخوانید : نقد فیلم سیبری (Siberia) با بازی کیانو ریوز / روایتی واقع گرایانه با اتمسفری سرد و پرقدرت
منبع: زومجی
نظر شما در مورد فیلم مندی ، بازیگران و داستان آن چیست ؟
نظرات ارزشمند خود را در پایین مطلب با ما و دیگر علاقه مندان به اشتراک بگذارید. برای مشاهده عکس ها و پوستر ها در اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید.مطالب مشابه
دکتر فوق تخصص ارتوپد خوب در مشهد
تماشای فیلم فارست گامپ ، فیلم دیوانه از قفس پرید و فیلم ارباب حلقه های 3
واکنش ستارگان سریال Friends به درگذشت «جیمز مایکل تایلر»
فیلمبرداری وسترن Rust تا «انجام کامل تحقیقات» آغاز نخواهد شد
جیمز مایکل تایلر بازیگر نقش گانتر «سریال فرندز» درگذشت
«شادروان» جلوی دوربین رفت/ روایتی از یک خانواده حاشیهنشین
تبلیغ 1
تبلیغ 2
تبلیغ 3
تبلیغ 4
دیدگاه ها
دیدگاهی پیدا نشد! اولین نفری باشید که در این نوشته نظر می دهید.