نقد و بررسی قسمت 5 فصل 2 سریال وست ورلد : کاراکترهای مشابه در جهان و ملیتی متفاوت !

هشدار ! این مطلب داستان قسمت پنجم از فصل دوم سریال وست ورلد را فاش (اسپویل) می کند !

به گزارش میم ست و در تازه ترین اخبار سریال و سینمای هالیوود ، وقتی که موضوع بحث سریال وست ورلد (Westworld) باشد کمی کار پیچیده و مبهم می شود . مخصوصا کار نویسندگان فیلم نامه این سریال ، چرا که در هر قسمت شاهد لایه های مختلف و همچنین خط زمانی متفاوت هستیم که بسیاری از بینندگان را گیج می کند. منظور از لایه های مختلف این است که وقتی یک کاراکتر دیالوگی کلیشه ای را می گوید نمی توان بطور دقیق فهمید که این بخاطر ضعف نویسندگان سریال است یا اینکه ضعف نویسنده شرکت سازنده وست ورلد یعنی لی سایزمور ؟ حتی آن میزبان هایی که به آگاهی و آزادی کامل رسیده اند هنوز دیالوگ های قبلی و آنهایی را تکرار می کنند که ذهن خلاق سایزمور آفریننده آنها بوده است.

تکرار شروع سرد و بی روح قسمت ها

این قسمت نیز همانند چند قسمت قبلی شروعی بسیار سرد داشت که در آن شاهد زمانی در آینده هستیم که تقریبا کار تمامی میزبان ها تمام شده و همه آنها را جمع آوری کرده اند اما با توجه به چیزی که یکی از سرباز ها گفت ، هنوز گروهی از میزبان ها در پارک بوده و آنها را دستگیر نکرده اند که من احتمال می دهم دلورس و میو جزو آنها باشند . همچنین در این قسمت آغازین فهمیدیم که یک سوم تمام میزبان ها دچار مشکلی هاد بوده و داستان پیش زمینه آنها پاک شده است که احتمالا این موضوع کار آرنولد سازنده پارک ها بوده است . البته این موضوع در قسمت های پایانی این فصل یا حتی فصل بعدی آشکار خواهد شد.

---

آیا لی سایزمور مهمترین کاراکتر فصل دوم است ؟

در این قسمت سریال وست ورلد و یا حتی در این فصل کاراکتر شوخ طبع لی سایزمور با بازی سایمون کواترمین (Simon Quatermain) بیشتر دیده شده و نقش پررنگ تری نسبت به فصل قبل داشته است. او خیلی بامزه و جذاب است و نحوه گلایه هایش از خارج شدن میزبان ها از خط داستانیشان هنوز هم مرا به خنده وا می دارد. مخصوصا جایی که در این قسمت در زمان فرار از دست گیشا یوکاکو فریاد میزند : " لعنتی ، نینجاها!" . سایزمور در ادامه مسیر هم توضیحاتی جالب و ضروری ارائه می دهد. توضیحاتی که داستان را کامل فاش نمی کنند و در همین حال پیش زمینه ای برای وقایع در ذهن مخاطبین شکل می دهند که بسیار مفید و مناسب هستند.

---

تکرار داستان های سوییت واتر در پارک شوگان

نکته جالب دیگری که در قسمت پنجم فصل دوم سریال وست ورلد شاهد آن بودیم تکرار شدن داستان های پارک غرب و شهر سوییت واتر در پارک شوگان بود. خط داستانی آنها مشابه بود اما نحوه عملی و ظاهری آنها با توجه به جهان کشورهای شرق آسیا طراحی شده بودند. در این مورد نیز سایزمور می گوید که من در یک مدت کوتاه نمی توانستم برای هر پارک 100 یا 200 داستان متفاوت طراحی کنم و وقتی که یک داستان در غرب جذابیت دارد چرا آن را در پارک های دیگر تکرار نکنیم ؟   می توان از این موضوع برداشت کرد که وقتی داستان ها در دو پارک با آکیرا کوراساوا (Akira Kurosawa) و جان استرجز (John Sturges) موفق و پرطرفدار بوده اند در پارک های دیگر که هنوز نشان داده نشده اند نیز وجود خواهند داشت.

---

کاراکترهای مشابه در جهان و ملیتی متفاوت

  همانطور که دیدیم در پارک شوگان کاراکتر آکانه (با بازی رینکو کیکوچی (Rinko Kikuchi)) همان میو است ، زنی با قلبی ساخته شده از طلا که تلاش می کند کسب و کار خود را بچرخاند. موساشی (با بازی هیرویوکی سانادا (Hiroyuki Sanada)) کاراکتری مشابه هکتور است ، یک دزد و قارتگر که شاید قابل اطمینان باشد شاید هم نباشد. هاناریو (با بازی تاو اوکاموتو (Tao Okamoto)) همان آرمیستیس است ، تا جایی که همان خالکوبی روی صورت را دارد با این تفاوت که بر روی صورت هاناریو یک اژدها به جای مار خالکوبی شده است. تعامل بین این کاراکترها در این قسمت وقتی که همدیگر را می بینند به خوبی هر چه تمام تر به تصویر کشیده شده است و یکی از نقاط قوت این قسمت می باشد. اتفاقات و رویدادها نیز همانند دنیای غرب بودند. نحوه و جزئیات حمله موساشی دقیقا شبیه حمله هکتور در سوییت واتر بود. تنها اصلحه ها و شکل مبارزه متفاوت بودند و اینکه هاناریو از سپر انسانی استفاده کرد.

---

تعامل شخصیت های مشابه با یکدیگر / آیا به خودت اعتماد می کنی ؟

تعامل بین کاراکترهای دو جهان مختلف در این قسمت  از وست ورلد نکات بسیار جالبی داشت و دیدن این تعامل در عین حفظ خصوصیات و ویژگی های هر یک از کاراکترها بسیار برای من لذت بخش و جالب توجه بود. در این قسمت تعامل کوتاه بین آرمیستیس و هاناریو برای به خنده آوردن بینندگان بود در حالی که تعامل بین میو و آکانه بسیار تاثیر گذار و احساسی بود و مستقیما قلب بینندگان را هدف قرار داده بود. نحوه واکنش هکتور به موساشی نیز بسیار جالب و یکی از نکات اخلاقی جامعه امروزی و خودسازی هر یک از افراد جامعه بود. مخصوصا جایی که هکتور به سایزمور می گوید که از موساشی خوشش نمی آید و اعتمادی به او ندارد و سایزمور نیز می گوید نکته اینجاست که آیا شخص دیگری بودی به این چیزی که الان هستی یعنی هکتور اعتماد می کردی و یا به خودت اعتماد داری ؟

---

دیالوگ هایی با زبان ژاپنی اما تاثیرگذار

با اینکه بسیاری از دیالوگ ها در این قسمت و در پارک شوگان به زبان ژاپنی بودند اما بسیار با روان بینندگان بازی می کردند. در این قسمت از سریال وست ورلد کاراکتر میو تقریبا زمین تا آسمان با چیزی که قبلا بود ، یعنی یک زن خودخواه و بی اهمیت به دیگران ، تفاوت داشت و به شخصیتی مهربان و فداکار تبدیل شده بود.

---

تعامل بین آکانه و میو / میو فداکار می شود !

کاراکتر آکانه ، ساکورا را همانند فرزند خود فرض می کرد و میو نیز بصورت روانی و در پایان نیز جسمی او را پشتیبانی کرد و جان خود را برای او به خطر انداخت. رینکو کیکوچی برای نقش آکانه همانند تاندی نیوتون (Thandie Newton) برای نقش میو بسیار عالی بودند. آکانه توانست تاثیر بسیاری روی میو بگذارد و او را تغییر دهد. در حالی که آکانه می توانست ساکورا را رها کند و به دنبال یافتن فرزندش برود (دقیقا همان کاری که میو در دوستیش با کلمنتاین انجام داد) اما او را رها نکرد و برای نجات او حاضر شد با تمام ارتش شوگان مبارزه کند و این موضوع میو را به شخصیتی مهربان تبدیل کرد. تعامل این دو شخصیت از نظر احساسی بسیار تاثیرگذار بود مخصوصا وقتی که آکانه سعی داشت با گفتن داستان نحوه آمدنش به ژاپن ساکورا را آرام کند دقیقا همان کاری که میو برای آرام کردن و امید بخشیدن به کلمنتاین پس از دیدن یک کابوس انجام می داد. برای رابطه و دیالوگ های بین میو و آکانه را باید از دن دایتز (Dan Dietz) نویسنده فیلم نامه این بخش سپاسگذار باشیم.

---

نقطه ضعف قسمت پنجم فصل دوم سریال وست ورلد

البته در مورد این بخش نکته منفی هم وجود دارد که شاید شما هم متوجه آن شده باشید ! در این قسمت معلوم شد که علاوه بر دستورهای صوتی ، دستورهای ذهنی هم روی میزبان ها عمل می کند و میو به این قدرت دست یافت که خیلی جالب بود. این موضوع همانند مستند راز و قدرت ماورایی ذهن انسان نیز شباهت زیادی داشت. البته تا اینجا همه چیز بسیار خوب و جذاب بود . اما نکته منفی و شاید ضعف این موضوع جایی بود که ساکورا در آن کشته شد. میو که این قدرت را کسب کرده بود چرا از آن برای جلوگیری از مرگ ساکورا و کشتن فرمانده شوگان استفاده نکرد. به نظر من این موضوع ضعف بسیار بزرگی برای نویسندگان این قسمت بود.

---

بخش دوم : دلورس سنگ دل و بی رحم و تدی هفت تیرکش خوش قلب !

بخش دوم داستان قسمت پنجم فصل دوم سریال وست ورلد کاراکتر محبوب سریال یعنی دلورس به همراه تدی بود. دلورس همچنان سعی داشت همان نکته ای که میو غیر مستقیم سعی به اثبات آن دارد را مستقیما به هفت تیرکش خوش قلب یعنی تدی بفهماند ، اینکه : همه از این جهان جدید جان سالم به در نمی برند و تدی هم با ادامه همین رفتارش یکی از آنها خواهد بود. دلورس شاید بگوید که انسان ها برای سوء استفاده از میزبان ها و کشتن آنها سنگ دل و بی رحم هستند . باز با این حال خودش دقیقا همین کار را انجام می دهد و در راه رسیدن به آزادی و هدفش قول هایش را زیر پا می گذارد ، میزبان ها را رها می کند تا قتل عام شوند و همچنین اختیار را از اطرافیانش می گیرد تا از آنها برای رسیدن به چیزی که می خواهد استفاده کند. آیا واقعا دلورس از آنهایی که سعی می کند آزادیش را ازشان بگیرد بهتر است ؟ شاید خودش اینطور فکر کند اما تدی با برنامه ها و تصمیماتش موافق نیست. به همین دلیل در ادامه این قسمت از سریال وست ورلد می بینیم که دلورس پس از یافتن این موضوع در صحنه ای بسیار زیبا و تاثیرگذار تدی را در تله انداخته و با کمک چند نفر ذهنیت و اطلاعات درون مغزش را بازنویسی می کند.

---

آیا تدی از این جهان جدید جان سالم به در می برد ؟

البته نکته کوچکی که مطمئنا خیلی از بینندگان متوجه آن نشدند جنازه تدی در شروع قسمت در میان دیگر جنازه های میزبانان بود که در عکس بالا آن را مشاهده می کنید. این موضوع نشان می دهد با اینکه ذهنیت و اطلاعات مغز تدی بازنویسی شده اند باز هم او جان سالم به در نخواهد برد و این مایه تاسف است. تا به اینجا شاهد تفاوت زیادی بین دو تن از شخصیت های اصلی این سریال بوده ایم . میو حاضر است دیگران به آزادی برسند با اینکه ممکن است این به ضرر او باشد. دلورس نیز دیگر مهربان و خوش قلب نیست . او شاید هنوز زیبایی را در این جهان ببیند اما حاضر است آن را در زیر چکمه هایش له کند تا به چیزی که می خواهد برسد ، حتی اگر این کار قلب او را بشکند. او بدنبال چیزی فراتر از خودش و چیزی فراتر از عشق است و اگر این کار باعث تغییر تدی شیرین و خوش قلب به یک شخصی شبیه ویلیام و مرد سیاه پوش شود ، باز هم آن را انجام می دهد.